من از چرخخیاطی خوشم نمیآد. چون فایدهای نداره. روغن چرخ خیاطی ولی خب چرا، فایده داره. وقتی در اتاق صدا میکنه، روغن چرخخیاطی میزنی دیگه صدا نمیده. من کوچیک که بودم، چار پنج سالگی، مامانم میرفت کلاس خیاطی. منم باهاش میرفتم. من میرفتم با دخترای اون زنهایی که میاومدن اونجا بازی میکردم. یه الهام بود، یه نرگس که بامزهتر بود. من خودمم که خیلی خوب بودم. ولی کلاس خیاطی؟ اصلن خوب نبود. چون اگه خوب بود باید تا حالا جواب میداد دیگه نه؟ ولی نداده که. من وقتی میگم مامان این پاچهی شلوار من رو کوتاه کن، میگه برو بده خیاط. آخه بریدن یه شلوارم وقتی بهشون یاد نمیدن، اون همه کاغذ ماغذی که از روزنامه میبریدن شکل آدم بود به چه درد میخورد؟ به چه درد میخوره اصلن؟ من اینُ نمیفهمم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر